جستجو کردن

رحلت یا شهادت؟ بررسی امکان مرگ طبیعی برای اهل بیت

شهادت یا رحلت پیامبر

سلام تمامی دوستان عزیز؛

یکی از موضوعاتی که در بین ما شیعیان به آن پرداخته نشده است، نحوه از دنیا رفتن رسول گرامی اسلام است. متأسفانه در اکثر مجامع رسمی و حتی صدا و سیما، مرگ حضرت را طبیعی و رحلت میخوانند! درحالی که ایشان مسموم شده و به شهادت رسیدند.

در این مقاله به بررسی این موضوع می پردازیم.

بررسی معنای موت، رحلت، قتل و شهادت و تفاوت آنها

در ابتدا باید تفاوت بین الفاظ موت، رحلت، قتل و شهادت را بررسی و تحلیل نماییم.

موت به معنای خارج شدن روح از بدن در حالی که نقصی در جسم و بدن پیش نیاید که به اصطلاح مرگ طبیعی گفته می شود، و یا به معنای خارج شدن روح به معنای مطلق است. [۱] رحلت نیز به همین معنا بوده و بیشتر به معنای مرگ طبیعی استفاده می شود.

قتل به معنای ازاله و خارج شدن روح از بدن است به صورتی که نقصی در جسم و بدن پیش آید و به وسیله شخصی که به آن قاتل گفته می شود. یعنی در صورتی که فردی فردی را بکشد به این مرگ قتل گفته می شود. [۲] ‏[۳]

حال این قتل گاهی در راه خدا بوده و شرایط مخصوص را دارد، که به آن شهادت گفته می شود و گاهی در راه خداوند متعال نبوده و مثلا به دلیل خصومت های شخصی بوده است که در این حال شهید به حساب نمی آید.

شهادت تمام معصومین

آنچه که در اینجا از آن سؤال می شود این است که آیا اصلاً مرگ طبیعی برای معصومین ممکن است و یا اینکه ممکن نبوده و تمامی آنها را به شهادت رسانده اند. بسیاری از علمای شیعه بر این معتقدند که مرگ طبیعی برای ائمة و پیامبر(علیهم السلام) ممکن نبوده و همه به شهادت رسیده اند.

در اینجا به بیان روایاتی که بدین مضمون دلالت دارند می پردازیم:

محمد ابن حسن صفار که یکی از شاگردان امام حسن عسگری(علیه السلام) می باشد در کتاب بصائر الدرجات و علامه مجلسی نیز از ایشان نقل می کند که امام صادق(علیه السلام) فرمودند:

مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا وَصِيٍّ إِلَّا شَهِيدٌ. [۴] [۵] (هیچ نبی و یا وصی نیست مگر این که شهید می شود.)

مرحوم طبرسی در کتاب تاج الموالید از امام رضا و امام صادق(علیهما السلام) روایت می کند:

و اللّه ما منّا إلّا شهيد مقتول.‏[۶] (به خدا سوگند هیچ یک از ما نیست مگر این که مقتول و شهید است.)

علامه مجلسی در کتاب بحارالأنوار از امام حسن(علیه السلام) نقل می کند که فرمود:

مَا مِنَّا إِلَّا مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ.[۷] (هیچ یک از ما نیست مگر این که یا مسموم یا کشته می شود.)

شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه و امالی از امام رضا(علیه السلام) نقل می کند که فرمود:

وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ شَهِيد.[۸] (به خدا سوگند هیچ یک از ما نیست مگر این که مقتول و شهید است.)

شیخ طبرسی در کتاب إعلام الورى بأعلام الهدى‏ در باب زندگانی امام حسن عسکری(علیه السلام)، و ابن شهر آشوب نیز در کتاب مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، و علامه مجلسی در کتاب بحارالأنوار از امام صادق(علیه السلام) نقل می کنند که فرمود:

و اللّه ما منّا إلّا مقتول شهيد.[۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲]  (به خدا سوگند هیچ یک از ما نیست مگر این که مقتول و شهید است.)

اما ظاهراً خود مرحوم طبرسی با این قول موافق نیست چرا که در ابتدا می گوید: و استدلّوا في ذلك‏(شهادت تمامی ائمه)، و در انتها نیز می فرماید: و اللّه أعلم بحقيقة ذلك.

در این روایات إلا که ادات استثنا می باشد، بعد از ما و لا که از ادات نفی هستند قرار گرفته است که دلالت بر حصر می کند.

و آنچه که از این روایات بدست می آید این است که تمامی اهل بیت(علیهم السلام) به مرگ طبیعی از بین نمی روند و حتما با شهادت از این جهان کوچ می کنند.

شهادت یا رحلت پیامبر

هرچند که دیگر نیاز نیست تا بررسی کنیم که آیا پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) با مرگ طبیعی از دنیا رفته اند یا با شهادت. چرا که اثبات شده است که تمامی ائمه با شهادت از دنیا رفته اند نه با مرگ طبیعی. اما با این حال شواهد شهادت حضرت را ذکر می کنیم تا برای کسانی قائل به امکان مرگ طبیعی اهل بیت(علیهم السلام) هستند نیز حجت تمام شود.

نظر علمای شیعه در شهادت پیامبر

همان طور که بیان شد، اکثر شیعیان بر این باوراند که اهل بیت و نیز پیامبر اسلام(علیهم السلام) با مرگ طبیعی از دنیا نرفته اند که دو مورد از آنها را نامبر می نمایم:

شیخ طوسی در کتاب تهذیب الأحکام و علامه مجلسی در کتاب بحارالأنوار نقل از التهذیب می فرماید:

وَ قُبِضَ بِالْمَدِينَةِ مَسْمُوماً يَوْمَ الْإِثْنَيْنِ لِلَيْلَتَيْنِ بَقِيَتَا مِنْ صَفَرٍ.[۱۳] [۱۴] (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در روز دوشنبه ۲۸ صفر در مدينه در حالي که مسموم شده بود از دنيا رفت.)

شیخ مفید در کتاب المقنعة می فرماید:

و قبض بالمدينة مسموما يوم الإثنين لليلتين بقيتا من صفر.[۱۵] (رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در روز دوشنبه ۲۸ صفر در مدينه در حالي که مسموم شده بود از دنيا رفت.)

دلایل شهادت پیامبر

شواهد زیادی برای مسمومیت حضرت موجود است که بنده به آنچه در دسترس داشتم اشاره می کنم:

در تفسیر عیاشی و دیگر کتب از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است که فرمود:

تَدْرُونَ مَاتَ النَّبِيُّ أَوْ قُتِلَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ فَسُمَّ قَبْلَ الْمَوْتِ إِنَّهُمَا سَقَتَاهُ فَقُلْنَا إِنَّهُمَا وَ أَبُوهُمَا شَرُّ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ.[۱۶]

(آیا می دانید که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فوت کرد یا کشته شد؟ خداوند می فرماید: «آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود عقب گرد می کنید؟» پس پیامبر (صلی الله علیه و آله) قبل از موت مسموم شد! آن دو به ایشان سم خوراندند! ما گفتیم: آن دو و پدرانشان بدترین کسانی هستند که خدا خلق کرده است.)

حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک علی الصحیحین می گوید:

وَالله لَقَد سُمَّ رَسُولُ اللهِ.[۱۷] (به خدا قسم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مسموم از دنیا رفت.)

سلیم ابن قیس هلالی نقل می کند:

فَقَامَ إِلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ص وَ هُوَ يَبْكِي فَقَالَ [بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي‏] يَا نَبِيَّ اللَّهِ أَ تُقْتَلُ؟ قَالَ نَعَمْ أَهْلِكُ شَهِيداً بِالسَّم.‏[۱۸]

(پس علی بن ابی طالب (علیه السلام) ایستاد و در حالی که گریه می کرد، فرمود: پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا! آیا کشته می شوی؟! حضرت فرمود: بله، به وسیله سمّ به شهادت می رسم.)

علامه مجلسی در کتاب بحارالأنوار و ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند که فرمود:

قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام لِأَهْلِ بَيْتِهِ يَا قَوْمِ إِنِّي أَمُوتُ بِالسَّمِّ كَمَا مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.[۱۹] [۲۰] (امام حسن به اهل بيت خود فرمود: من بوسيله زهر خواهم مرد، همان طور كه پيغمبر معظم اسلام صلى اللَّه عليه و آله بوسيله زهر از دنيا رفت.)

شهادت پیامبر بدست حفصه و عایشه

اما سؤال اینجاست که شهادت پیامبر بدست چه کسی انجام شده است که دو تن از افرادی که مشکوک به قاتل بودن هستند، حفصه و عائشة می باشند. در اینجا به شواهدی که برای قتل به دست حفصه و عائشة است می پردازیم:

منابع شیعة

مرحوم علامه مجلسی در کتاب بحارالأنوار از الصراط المستقیم نقل می کند:

أَنَّهُ أَعْلَمَ حَفْصَةَ أَنَّ أَبَاهَا وَ أَبَا بَكْرٍ يَلِيَانِ الْأَمْرَ فَأَفْشَتْ إِلَى عَائِشَةَ فَأَفْشَتْ إِلَى أَبِيهَا فَأَفْشَى إِلَى صَاحِبِهِ فَاجْتَمَعَا عَلَى أَنْ يَسْتَعْجِلَا ذَلِكَ عَلَى أَنْ يَسْقِيَاهُ سَمّا.[۲۱]

(پیامبر (صلی الله علیه و آله) حفصه را آگاه کردند که پدرش (عمر) و ابوبکر امارت را بدست می گیرند، حفصه این سرّ را برای عایشه فاش کرد و عایشه هم برای پدرش گفت: و ابوبکر هم به عمر گفت. پس آن دو (ابوبکر و عمر) جمع شدند برای این که این امر زودتر اتفاق بیفتد، پیامبر را مسموم کنند.)

در تفسیر عیاشی و دیگر کتب از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است که فرمود:

تَدْرُونَ مَاتَ النَّبِيُّ أَوْ قُتِلَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ فَسُمَّ قَبْلَ الْمَوْتِ إِنَّهُمَا سَقَتَاهُ فَقُلْنَا إِنَّهُمَا وَ أَبُوهُمَا شَرُّ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ.[۲۲]

(آیا می دانید که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فوت کرد یا کشته شد؟ خداوند می فرماید: «آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود عقب گرد می کنید؟» پس پیامبر (صلی الله علیه و آله) قبل از موت مسموم شد! آن دو به ایشان سم خوراندند! ما گفتیم: آن دو و پدرانشان بدترین کسانی هستند که خدا خلق کرده است.)

هر چند که در این روایت کسی به عنوان قاتل مشخص نشده است و تنها دو نفر به عنوان قاتل شمرده شمرده شده اند. اما چون سقتاه مؤنث و تثنیه آمده و پدر هر دو نفرین شده اند ظاهراً آنچه متبادر به ذهن است حفصه و عائشة است.

منابع اهل تسنن

صحیح بخاری از عائشة نقل می کند:

لَدَدْنَاهُ فِي مَرَضِهِ فَجَعَلَ يُشِيرُ إِلَيْنَا: أَنْ لَا تَلُدُّونِي، فَقُلْنَا: كَرَاهِيَةُ الْمَرِيضِ لِلدَّوَاء فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ: أَ لَمْ أَنْهَكُمْ أَنْ تَلُدُّونِي؟ قُلْنَا: كَرَاهِيَةَ الْمَرِيضِ لِلدَّوَاءِ، فَقَالَ: لَا يَبْقَى أَحَدٌ فِي الْبَيْتِ إِلَّا لُدَّ، وَ أَنَا أَنْظُرُ، إِلَّا الْعَبَّاسَ فَإِنَّهُ لَمْ يَشْهَدْكُمْ.[۲۳]

(به پیامبر در مرضش دوا خوراندیم، پیامبر به ما اشاره کرد که به من دوا نخورانید. گفتیم: به خاطر کراهت مریض از دواست! پس وقتی حالشان افاقه پیدا کرد فرمود: آیا شما را نهی نکردم که به من دوا نخورانید؟ گفتیم: (گمان کردیم سخن شما به خاطر) کراهت دواست! پس پیامبر فرمود: هر کس در خانه است در برابر چشم من باید دوا بخورد به جز عمویم عباس که در کنار شما حضور نداشت.)

مسند احمد ابن حنبل از عائشة نقل می کند:

لَدَدْنَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي مَرَضِهِ، فَأَشَارَ:” أَنْ لَا تَلُدُّونِي” قُلْنَا: كَرَاهِيَةُ الْمَرِيضِ لِلدَّوَاءِ، فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ:” أَلَمْ أَنْهَكُمْ أَنْ لَا تَلُدُّونِي؟” قَالَ:” لَا يَبْقَى مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا لُدَّ غَيْرُ الْعَبَّاسِ، فَإِنَّهُ لَمْ يَشْهَدْكُنَّ”.[۲۴]

(به پیامبر در مرضش دوا خوراندیم، پس به ما اشاره کرد که به من دوا نخورانید، گفتم: به خاطر کراهت مریض از دواست. وقتی پیامبر حالشان افاقه پیدا کرد فرمود: آیا شما را نهی نکردم که به من دوا نخورانید؟! فرمود: هیچ یک از شما باقی نمی ماند مگر این که دوا بخورد، غیر از عباس چون او شاهد شما زنان نبود.)

تفسیر عیاشی در سبب نزول آیات اول سوره تحریم می نویسد:

أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلیه الله علیه و آله كَانَ فِي بَعْضِ بُيُوتِ نِسَائِهِ- وَ كَانَتْ مَارِيَةُ الْقِبْطِيَّةُ تَكُونُ مَعَهُ تَخْدُمُهُ- وَ كَانَ ذَاتَ يَوْمٍ فِي بَيْت‏ حَفْصَةَ فَذَهَبَتْ حَفْصَةُ فِي حَاجَةٍ لَهَا- فَتَنَاوَلَ رَسُولُ اللَّهِ مَارِيَةَ، فَعَلِمَتْ حَفْصَةُ بِذَلِكَ فَغَضِبَتْ- وَ أَقْبَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا فِي يَوْمِي وَ فِي دَارِي وَ عَلَى فِرَاشِي- فَاسْتَحْيَا رَسُولُ اللَّهِ مِنْهَا، فَقَالَ كَفَى فَقَدْ حَرَّمْتُ مَارِيَةَ عَلَى نَفْسِي- وَ لَا أَطَؤُهَا بَعْدَ هَذَا أَبَداً- وَ أَنَا أُفْضِي إِلَيْكَ سِرّاً فَإِنْ أَنْتِ أَخْبَرْتِ بِهِ- فَعَلَيْكِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ فَقَالَتْ نَعَمْ مَا هُوَ فَقَالَ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ يَلِي الْخِلَافَةَ بَعْدِي- ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ أَبُوكِ فَقَالَتْ مَنْ أَخْبَرَكِ بِهَذَا قَالَ اللَّهُ أَخْبَرَنِي- فَأَخْبَرَتْ حَفْصَةُ عَائِشَةَ مِنْ يَوْمِهَا ذَلِكَ- وَ أَخْبَرَتْ عَائِشَةُ أَبَا بَكْرٍ فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ إِلَى عُمَرَ فَقَالَ لَهُ- إِنَّ عَائِشَةَ أَخْبَرَتْنِي عَنْ حَفْصَةَ بِشَيْ‏ءٍ- وَ لَا أَثِقُ بِقَوْلِهَا فَاسْأَلْ أَنْتَ حَفْصَةَ، فَجَاءَ عُمَرُ إِلَى حَفْصَةَ، فَقَالَ لَهَا مَا هَذَا الَّذِي أَخْبَرَتْ عَنْكِ عَائِشَةُ، فَأَنْكَرَتْ ذَلِكَ قَالَتْ مَا قُلْتُ لَهَا مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً، فَقَالَ لَهَا عُمَرُ إِنْ كَانَ هَذَا حَقّاً فَأَخْبِرِينَا حَتَّى نَتَقَدَّمَ فِيهِ، فَقَالَتْ نَعَمْ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ذَلِكَ- فَاجْتَمَعَ … عَلَى أَنْ يَسُمُّوا رَسُولَ اللَّهِ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِهَذِهِ السُّورَةِ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ إِلَى قَوْلِهِ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُم.‏[۲۵]

(سبب نزول این سوره این بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خانه (اتاق) بعضی از زنانشان بودند و ماریه قبطیه همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود و به ایشان خدمت می کرد. روزی که پیامبر در خانه حفصه بودند، حفصه برای حاجتی بیرون رفت. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ماریه را در آغوش گرفتند. پس حفصه از این جریان با خبر شد و غضب کرد. خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: ای رسول خدا! در روزی که نوبت من است و در خانه من و بر روی بستر من! پس پیامبر از او شرم کرد و فرمود: دست نگه دار (و برای این که او را راضی کند فرمود:) ماریه را بر خود حرام کردم و بعد از این هرگز با او همبستر نخواهم شد و من رازی را برای تو فاش میکنم که اگر آن را به کسی بگویی لعنت خدا و همه ملائکه و همه مردم بر تو باد. حفصه گفت: قبول می کنم. آن راز چیست؟ حضرت فرمود: همانا بعد از من ابوبکر خلافت را به دست می گیرد و بعد از او پدر توست. حفصه پرسید: چه کسی این را به تو خبر داده است؟ فرمود: خداوند دانا و خبیر به من خبر داده است. پس حفصه در همان روز این خبر را به عایشه داد و عایشه هم این خبر را به ابوبکر داد. و ابوبکر نزد عمر آمد و به او گفت: عایشه از قول حفصه خبری به من داده که اطمینان به قول او ندارم! پس تو از حفصه سؤال کن. عمر نزد حفصه آمد و به او گفت: این چیست که عایشه از قول تو نقل می کند؟ حفصه منکر شد و گفت: من چیزی به عایشه نگفتم! عمر به او گفت: اگر این خبر صحیح است، به ما بگو تا آن را جلو بیندازیم! حفصه گفت: بله، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین فرمود. پس چهار نفری جمع شدند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را مسموم کنند.

پس جبرئیل همراه این سوره بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرود آمد. گفت: ﴿وَأَظهَرهُ اللهُ عَلَیهِ﴾(۳۹)یعنی: خدا برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) آشکار کرد که حفصه سرّ را برای دیگران فاش کرده و آنان اهتمام به قتل پیامبر کردند. ﴿عَرَّفَ بَعضَهُ﴾ یعنی: پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعضی از آن چه را که خداوند به او خبر داده بود را به حفصه گفت و فرمود: چرا آن چه را به تو گفته بودم به دیگران خبر دادی؟ ﴿وَ أعرَضَ عَن بَعضٍ﴾ یعنی: پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او خبر نداد که می داند آنان اهتمام به کشتن ایشان کرده اند.)

هر چند که این متون از کتب اهل تسنن بوده و راوی آن نیز عائشة است و از نظر سندی فاقد صلاحیت است اما طبق قاعده عقلی، اقرار العقلاء علی انفسهم جائز(اعتراف عاقل بر ضد خود جائز است) و مقبول است.

امیدوارم که ایم مطلب برای شما مفید بوده و استفاده کرده باشید.

در انتهای همین صفحه منتظر نظرات شما هستم.

موفق و پیروز باشید.


[۱] فروق اللغویة، ص۹۷

[۲] کتاب العین، ج۵، ص۱۲۷

[۳] فروق اللغویة، ص۹۷

[۴] بصائر الدرجات، ج۱، ص۵۰۳

[۵] بحارالأنوار، ج۱۷، ص۴۰۵

[۶] تاج الموالید، ص۱۰۶

[۷] بحارالأنوار، ج۲۷، ص۲۱۷

[۸] من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۸۵

[۹] إعلام الورى بأعلام الهدى، ج‏۲، ص۱۳۲

[۱۰] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۲، ص۲۰۹

[۱۱] بحار الأنوار، ج‏۲۷، ص۲۰۹

[۱۲] بحار الأنوار، ج‏۵۰، ص۲۳۸

[۱۳] تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲

[۱۴] بحارالأنوار، ج۲۲، ص۵۱۴ به نقل از التهذیب

[۱۵] المقنعة، ص۴۵۶

[۱۶] تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۰۰/تفسیر البرهان، ج۱، ص۷۰۰/بحارالأنوار، ج۲۲، ص۵۱۶ و ج۲۸، ص۵۱۶ و ج۳۱، ص۶۴۱

[۱۷] المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱(خودم ندیده ام)

[۱۸] کتاب سلیم ابن قیس الهلالی، ج۲، ص۸۳۸

[۱۹] بحارالأنوار، ج۴۳، ص۳۲۷

[۲۰] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج‏۴، ص۸

[۲۱] بحارالأنوار، ج۲۲، ص۲۴۶

[۲۲] تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۰۰/تفسیر البرهان، ج۱، ص۷۰۰/بحارالأنوار، ج۲۲، ص۵۱۶ و ج۲۸، ص۵۱۶ و ج۳۱، ص۶۴۱

[۲۳] صحیح بخاری، ج۷، ص۱۰۴ و ۱۰۵/همان، ج۹، ص۱۲۸

[۲۴] مسند احمد ابن حنبل، ج۴۰، ص۳۰۸

[۲۵] تفسیر عیاشی، ج۲، ص۳۷۵ و ۳۷۶/بحارالأنوار، ج۲۲، ص۲۳۹

کپی لینک کوتاه
کپی شد
https://fanaus.ir/?p=1762 کپی شد

2 پاسخ

  1. سلام علیکم.
    خیلی ممنون از مطالب خوبی که در اختیار ما قرار می دهید. واقعا مورد استفاده قرار می گیرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفاً سؤال خود را از بخش نظرات نوشته ها ارسال بفرمایید، در این بخش قابلیت پاسخگویی وجود ندارد.

اشکال و نظری درباره سایت دارید؟