جستجو کردن

داستانستان: عفت و حیای حضرت سکینه علیها السلام

سهل ابن سعد که یکی از یاران و اصحاب پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) است می گوید که به شام وارد شدم و دیدم که طبل و تار و تنبور میزنند، بعد از اینکه ماجرا را جویا شدم یافتم که سر امام حسین(علیه السلام) را بر سر نیزه کرده اند و هدیه می بدند. با خود گفتم:  وا عجباه! سر امام حسين بعنوان هديه برده مى‏شود و مردم اظهار فرح مينمايند!؟

بعد به نزد آن زنی که جلوتر از همه بود آمدم و گفتم که تو کیستی؟

و آن زن فرمود که من سکینه دختر حسینم.

به او گفتم که حاجتی داری تا آن را روا کنم؟

و حضرت سکینه(سلام الله علیها) فرمود که به این نیزه دار بگو که سر بریده را به جلو تر ببرند که مردمی که در حال تماشا سرها هستند، به حرم(زنان و اسرا) نظر نکنند.[۱]


[۱] بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۲۸

کپی لینک کوتاه
کپی شد
https://fanaus.ir/?p=5786 کپی شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفاً سؤال خود را از بخش نظرات نوشته ها ارسال بفرمایید، در این بخش قابلیت پاسخگویی وجود ندارد.

اشکال و نظری درباره سایت دارید؟